هر فرش ایرانی دو روایت را در خود جای میدهد: یکی در تار و پود نقشهای پیچیدهاش تنیده شده و دیگری در زندگی کسانی پنهان است که آن را میآفرینند. در پسِ درخشش رنگهای سرخ و ظرافت نقشمایههای گلدار، روایتی ناگفته نهفته است ــ داستان زنانی که دستانشان، صبرشان و استقامتشان یکی از ستودهترین هنرهای جهان را زنده نگاه داشته است. قرنهاست که زنان ایرانی نه تنها مهارت فنی بافت فرش را پاس داشتهاند، بلکه با خلاقیت، پایداری و حافظه فرهنگی خویش بدان جان بخشیدهاند. با این همه، در حالی که دستاورد آنان کاخها، موزهها و خانههای سراسر جهان را میآراید، نامها و رنجهایشان اغلب ناپیدا میماند. برای درک میراث راستین فرش ایرانی، نخست باید زنانی را بشناسیم که گره به گره، زندگی خویش را با تار و پود این گنجینه ملی درآمیختهاند.
زنان در قلب هنر فرشبافی
فرشبافی در ایران صرفاً یک حرفه نیست، بلکه شیوهای از زندگی است و زنان، پاسداران اصلی آن به شمار میآیند. دختران از کودکی در کنار مادران و مادربزرگان خود هنر بافتن را میآموزند و بدینسان، سنت از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. در بسیاری از خانوادههای روستایی و عشایری، درآمد حاصل از بافت فرش نه فعالیتی جانبی، بلکه ضرورتی حیاتی است که اغلب خانوادهها را در برابر دشواریها سرپا نگاه میدارد. فراتر از جنبههای اقتصادی، زنان هنر و خلاقیت خود را به دار قالی میآورند و با نقشمایههای بداهه و تغییرات ظریف، به فرشها هویت منطقهای میبخشند. یک قالی قشقایی یا طرح گلدار کاشان تنها محصولی مادی نیست، بلکه امضای فرهنگی است که به دست زنان پاسداری میشود.
ارزش فرهنگی و اجتماعی
سهم زنان در صنعت فرش بسیار فراتر از تولید است. هر فرش متنی فرهنگی به شمار میآید که روایتگر داستانهای خانواده، جامعه و هویت است. نقشمایهها اغلب نمادهایی از حفاظت، باروری یا کوچ هستند و حافظه فردی و جمعی را در تار و پود خود جای میدهند. زنان از رهگذر بافتن، همچون تاریخنگارانی خاموش عمل میکنند که بیآنکه قلمی در دست داشته باشند، قرنها زندگی ایرانی را ثبت کردهاند. فرشهای آنان به سراسر جهان سفر کرده و نمایانگر هنر و پایداری ایرانی بودهاند، حتی اگر خود زنان همچنان ناپیدا مانده باشند. از این منظر، فرشبافی نه تنها کار و تلاش، بلکه زبانی است که از استقامت، خلاقیت و تعلق سخن میگوید.
محل زندگی زنان بافنده
زندگی زنان فرشباف بهطور عمیقی با چشماندازها و جوامعی که در آن زندگی میکنند گره خورده است. در روستاهای پراکنده در استانهایی چون کرمان، کاشان و اصفهان، بافت فرش اغلب در درون خانهها و خانوادگی انجام میشود؛ جایی که دارهای قالی در اتاقهای نشیمن یا حیاطها برپا هستند و ریتم گرهزدن با ریتم زندگی روزمره درهم میآمیزد. در میان گروههای عشایری همچون قشقایی و بختیاری، زنان در طول کوچهای فصلی به بافتن ادامه میدهند و دارهای قابلحمل را با خود میبرند تا بتوانند هنر خویش را زیر چادرها یا در فضای باز دنبال کنند. در مراکز شهری، زنان ممکن است در کارگاههای کوچک کار کنند؛ اغلب زیر نظر استادکاران یا پیمانکاران، جایی که سرعت کار بیشتر و الزامات سختگیرانهتر است.
این بسترهای متنوع نه تنها شرایط کار زنان را شکل میدهند، بلکه بر ویژگیهای خود فرشها نیز اثر میگذارند. یک قالی روستایی ممکن است نقشمایههایی الهامگرفته از گیاهان محلی و سنتهای خانوادگی داشته باشد، در حالی که یک فرش عشایری بازتابی از پویایی و پایداری بافندگان آن است. در هر حال، مکان بافتن جداییناپذیر از هویت زنانی است که میبافند و جغرافیا، جامعه و تجربه زیسته آنان را در تار و پود فرش جای میدهد.
چالشهای پیش روی زنان بافنده
با وجود نقش محوری آنان، زنان بافنده با چالشهای مداوم روبهرو هستند. فرشهایی که در بازارهای خارجی با قیمتهای گزاف به فروش میرسند، اغلب برای خالقانشان دستمزدی ناچیز به همراه دارند و این امر بازتابی از بیعدالتی عمیق اقتصادی است. بسیاری از زنان بار مضاعفی را بر دوش میکشند؛ ساعتهای طولانی پشت دار قالی را با مسئولیتهای سنگین خانگی توأمان میسازند. پیامدهای جسمی این کار شدید است: کمردرد، ضعف بینایی و خستگی مزمن از نتایج رایج فعالیتهای تکراری در فضاهای کمنور و با تهویه نامناسب است. شاید دردناکترین بُعد ماجرا، گمنامیای باشد که کار آنان را در بر میگیرد. در حالی که نام طراحان و بازرگانان به یاد میماند، زنانی که در واقع فرشها را میبافند بینام باقی میمانند؛ هنرشان ستوده میشود، اما هویتشان محو میگردد.
راههای بهبود شرایط
اگر زنان شریان حیاتی این صنعت به شمار میآیند، پاسداشت سلامت و رفاه آنان برای بقای آن ضروری است. ایجاد کارگاههای استاندارد با نورپردازی مناسب، تهویه کافی و دارهای قالی ارگونومیک میتواند از بسیاری مشکلات جسمی رایج جلوگیری کند. دستمزد عادلانه و دسترسی به بیمه، ارزش واقعی کار آنان را بازتاب میدهد و از نیازمند شدن آنان پیشگیری میکند. به رسمیت شناختن نیز به همان اندازه اهمیت دارد: ثبت نام زنان بافنده در گواهینامههای فرش، آنان را از گمنامی بیرون میآورد و نقششان را بهعنوان هنرمند تثبیت میکند. آموزش و مهارتآموزی در زمینه طراحی و بازاریابی میتواند زنان را توانمند سازد تا کنترل بیشتری بر هنر و دستاوردهای خود داشته باشند، در حالی که تعاونیها و انجمنها میتوانند به آنان قدرت جمعی و بستری برای پیگیری مطالبات ببخشند.
سخن پایانی
داستان فرش ایرانی جداییناپذیر از داستان زنان ایرانی است. قرنهاست که آنان در سکوت بر سر دار قالی خم شدهاند و پشم و ابریشم را به آثاری هنری بدل کردهاند که جهان را شیفته خود ساخته است. با این حال، در حالی که آفریدههایشان ستوده میشود، زندگی آنان تا حد زیادی نادیده گرفته میشود. برای پاسداشت میراث راستین فرش ایرانی، باید فراتر از محصول نهایی نگریست و زنانی را شناخت که زندگیشان در تار و پود هر نخ تنیده شده است. آنان تنها صنعتگران نیستند، بلکه پاسداران فرهنگ، تأمینکنندگان اقتصاد و تاریخنگاران خاموشاند. با اعطای دستمزد عادلانه، شرایط ایمن و بهرسمیتشناختن شایسته، میتوانیم اطمینان یابیم که تار و پود فرش ایرانی همچنان حامل صدای زنانی خواهد بود که گره به گره، زندگی خود را با میراث یک ملت درآمیختهاند.
نوشته: مریم مصطفوی











